سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قلم

احمدی نژادبه هاشمی رسید

غلامرضا کمالی‌پناه در روزنامه ابتکار نوشت:

در نیمه‌ی اول دهه‌ی هفتاد که مصادف با دوره‌ی دانشجویی نگارنده بود، به اقتضای آن سن و فضای دانشگاهی، در آن روز انتقادات زیادی به هاشمی داشتم. اکنون که به پشت سر نگاه می‌کنم، بسیاری از آن تندروی‌ها را واقعی و منصفانه نمی‌دانم. اما آنچه هنوز نمی‌توانم از آن بگذرم و باورم بر آن خدشه‌ناپذیر است، مصاحبه‌های رئیس‌جمهور وقت، یعنی جناب آقای هاشمی با خبرنگاران بود. هنوز هم وقتی سخنان و پاسخ‌های کوبنده و سرشار از اعتمادبه‌نفس آن روز ایشان را در ذهن می‌گذرانم، نمی‌توانم عصبانیتم را ناحق به‌شمار بیاورم. در آن روز درحالی‌که فاصله‌های طبقاتی بیشتر و بیشتر می‌شد و تورم از چهل‌درصد بالاتر رفته بود و اکثر مردم سنگ بر شکم می‌بستند، رئیس‌جمهور با لبخند و آرام ادعا می‌کرد همه‌چیز در مملکت خوب است. اجاره‌نشین‌ها مشکل خانه ندارند، بلکه خوش‌نشین هستند، مشکل گرانی وجود ندارد و چنان توصیفی می‌کرد که انگار مدینه فاضله است.

ما مردم خوب می‌دانستیم همه این حرف‌ها واقعی نیست؛ اما سر در نمی‌آوردیم چرا هاشمی، قهرمان و سردار سازندگی و فرمانده جنگ و یار نزدیک امام، این‌گونه واقعیت‌ها را کتمان می‌کند یا وارونه جلوه می‌دهد؟ آیا همه این کارها برای مصلحت نظام و انقلاب و کشور لازم بود؟
رئیس‌جمهور اصلاحات اگرچه اشکالات خاص خود را در نحوه مدیریت داشت و این نگارنده در همان سال‌ها انتقادات خویش را به این‌گونه مدیریت‌ها صراحتاً بیان می‌کرد، اما کمتر دیده شد که بخواهد از حربه مصلحت برای کتمان واقعیت استفاده کند. بی‌هیچ نگرانی و رودربایستی شرمندگی خویش را به زبان می‌راند و این البته بسیار ارزشمند بود. اگرچه گاهی سبک خود را نادیده می‌گرفت و نگارنده در مقاله «خاتمی از سبک خود گذر نکند» در روزنامه رسالت این موضع را به نقد کشید.

اما رئیس‌جمهور کنونی با منش و مشی متفاوتی در صحنه حاضر شد. نه باد به غبغب می‌انداخت و نه پرطمطراق و فیلسوفانه حرف می‌زد. خیلی ساده و خودمانی و به زبان کوچه و بازار با مردم سخن می‌گفت. شعار دلربای «مردی از جنس مردم» هم حقاً با رفتار و گفتار وی در آن روز سازگاری نزدیکی داشت. سخنانی می‌گفت که درد دل مردم بود. واقعیت‌های جامعه را عریان بیان می‌کرد. از فاصله‌ها، فقر عمیق، بی‌عدالتی و همه درددل‌های مردم سخن می‌گفت. مردم آسیب‌پذیر و رنج‌دیده، غم‌ها و دردهای خویش را در آیینه سخنان وی می‌دیدند و از اینکه برای اولین‌بار شخصی در پشت جعبه جادویی از دردشان سخن می‌گوید، برایشان تسلی‌بخش بود.
اما رفته‌رفته واقعیت کشورداری هم وجود آقای احمدی‌نژاد را به تسخیر خود درآورده است. او دیگر آن شخص طغیان‌گر سنت‌شکن نیست. سال‌های سال مصلحت‌گویی در کشور ما به سنتی آزاردهنده تبدیل شده بود. به‌همین‌سبب هر دروغی مباح شمرده می‌شد و هر تصمیمی و عملی برای دستیابی به اهداف، لازم و درست جلوه داده می‌شد.

با ظهور و حضور احمدی‌نژاد تصور می‌شد که اسب قدرت رام بچه‌های کف خیابان گشته است. حاشیه‌نشین‌ها و خوش‌نشین‌ها و نادیده‌گرفته‌‌شده‌ها که اکثریت را داشتند، خوشحال گشتند و ریختند پای صندوق تا سهمی در اسب‌سواری داشته باشند. اما اگرچه اقداماتی در جهت وعده‌ها صورت گرفت، کم‌کم «مصلحت» و «سنت قدرت» زورش چربید و امید مردم حقیقت‌جو را رام خویش کرد.

زمانی‌که احمدی‌نژاد حکم قانونی سنگسار را در سازمان ملل تکذیب کرد و آقای اژه‌ای هم تکذیب رئیس‌جمهور را تکذیب کرد، بخشی از دوستداران وی (رئیس‌جمهور) از او دلخور شدند که چگونه موضوع به این روشنی را انکار کرده است. وقتی این‌همه روزنامه و روزنامه‌نگار در تنگنا قرار گرفتند و از ترس برخورد به لکنت زبان افتادند و بسیاری از منتقدان اصولگرا هم بایکوت شدند، باز رئیس‌جمهور محترم در هر فرصتی دولتش را آزادترین دولت برای بیان انتقادات به‌حساب می‌آورد و باز بخش دیگری از طرفداران وی انگشت به دهان می‌شدند. کار به جایی رسیده که آقای خوش‌چهره، طرفدار سرسخت قبلی و منتقد فعلی رئیس‌جمهور، وضعیت انتقاد را در این دوره بسیار سخت توصیف کرده و دولت اصلاحات را از این حیث ترجیح داده است.

اکنون دیگر سخن از افشا و برخورد با مفسدان اقتصادی در کار نیست. ایشان چنان سخن می‌گوید که گویی در مملکت هیچ مشکلی وجود ندارد و منتقدان را به سیاه‌نمایی محکوم می‌کند و همه‌چیز را امن و امان جلوه می‌دهد. اکنون به جایی رسیده است که هاشمی در زمان خویش رسیده بود. امید است که احمدی‌نژاد به مرام و سبک خویش بازگردد.